یک دوست واقعی

چهارشنبه 17 شهريور 1395
12:01
بهرام پیشگیر

در اینجا می خواهم به 12 سال پیش برگردم روزی که خواهر گرامی جناب مهندس عباس زکیپور از دوستانهمسرم زنگ زد و این بابی شد تا ما راهی استان سیستان و بلوچستان و شهر زاهدان شویم در فرودگاه زاهدان که هواپیما به زمین نشست و اندکی بعد به منزل مهندس رفتیم . مهندس و خانوادگی گرامیش نهایت مهمانوازی را بجا آورند و یادم هست که حتی در کنسرت علیرضا عصار نیز شرکت کردیم و به منطقه تفرجگاهی براسان و چهار راه رفتیم که کلی خاطره برای ما به همراه داشت. بعد از اون زمان ما بیشتر با خانواده جناب مهندس عباس زکی پور آشنا شدیم و در این مدت جز خوبی ،خیرخواهی و کمک در مشکلات زندگی چیزی ندیدیم . یادش بخیر چندین بار راهی امام زاده داود ، سفر به سلمانشهر شمال و منطقه جنگلی آنجا و تله کابین نمک آبرود شدیم که همه این خاطرات برای ما در کنار خانواده مهندس زکی پور مغتنم بود. خداوند به این دوست خوب و خانواده گرامیش موفقیت و سلامتی اعطا نماید.


[ بازدید : 569 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

بعد از 20 سال

چهارشنبه 17 شهريور 1395
10:46
بهرام پیشگیر

سالها گذشت تا خبری از استاد دکتر رضا شعبانی نداشتم ، هرچند از دوستان جویای احوال ایشان بودم ، نخستین بار بعد از بیست سال هنگامی که برای مراسم هفتمین سال درگذشت استاد دکتر عبدالحسین نوایی که به مساعدت انجمن ایرانی تاریخ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بر گزار شده بود شرکت کردم ، ایشان را ملاقات کردم که هرچند روزگار آثار خودش را بر جای گذشته بود ولی هنوز کلامش گیرا بود و محکم و استوار که به عنوان اولین سخنران در آن مراسم ایراد نطق فرمودند.

در آن مراسم با توجه که مراسم فقط به سلامی و علیکی بیشتر بسنده نمی شود ما نیز سلامی و علیکی به استاد گرامی نمودیم و استاد اندکی بعد از سخنرانی به دلیل گرفتار مراسم را ترک کردند. بنده نیز در آن مجلس ذکر خیر از استاد دکتر شعبانی و اینکه چگون ایشان سبب آشنایی من و جناب آقای دکتر نوایی شدند خاطره ای در مورد استاد گرانقدر نوایی گفتم و از بزرگواری و کرم استاد نوایی یاد کردم.

دومین باری که استاد عزیزم جناب آقای دکتر شعبانی را دیدم مربوط به مراست تجلیل از اساتید پیش کسوت بود که در دانشکده ادبیات علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی برگزار می شد ، به اتفاق جناب آقای حاجی بیگی یک از دوستان شرکت کردم که در مراسم مذکور من و جناب حاجی بیگی چند عکسی با اساتید عزیزم از جمله جناب آقای دکتر شعبانی و دکتر خلعتبری گرفتیم که هنوز عکسهای مذکور هنوز هم بدست ما نرسیده است.

اما در سال 1394 که همسرم در رشته تاریخ ایران اسلامی واحد علوم و تحقیقات قبول شدند این خود زمینه ای برای ارتباط بهتر و بیشتر با استاد گرانقدر جناب آقای شعبانی شد. تلفن استاد را بدست آوردم و چندبار زنگ زدم ولی کسی جواب نداد تا اینکه یکبار دیدم تلفنم به زنگ خورد گوشی را که برداشتم صدای استاد عزیزم جناب آقای دکتر شعبانی بودند که فرمودند شما زنگ زده بودید؟

فرمودند بله استاد و به معرفی خودم پرداختم که ایشان بیاد آوردند و جویای احوال اینجانب شدند. وقتی خودم را معرفی کردم و از گذشته گفتم انتظار نداشتم که استاد بنده را بیاد بیاورند چون مدتها از آن سپری شده بود ، اما استاد بخوبی یادشان اومد و فرمود یادم هست پیشگیر نازنین و بنده را مورد تفقد قرار دادند.

به مناسبت سال جدید نیز به منزل استاد شعبانی تلفن زدم و سال نو را خدمت استاد تبریک گفتم و برای ایشان طول عمر همراه با سلامتی از خداوند منان خواستم و ایشان با همان بزرگواری گذاشته تلفن را برداشتند و بنده را مورد الطفات قرار دادند.


[ بازدید : 330 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

استاد رضا شعبانی

چهارشنبه 17 شهريور 1395
10:43
بهرام پیشگیر

هنگامی که در دانشگاه شهید بهشتی ( سالهای 1372-1370 ) در مقطع لیسانس درس می خوندم مبانی تاریخ اجتماعی ایران را با جناب آقای دکتر رضا شعبانی داشتیم. استاد دکتر شعبانی در کلاس طوری درس می دادند که درس زندگی بود یعنی اینکه گویی تاریخ زنده هست و اکنون نیز در گذار است و مطالبی که استاد می گفتند صرفا مطالب حفظی نبود . زمانی که ما خواستار ارایه مطالب بودیم و بر این کار اصرار داشتیم که برای امتحان چه بخونیم چون بنظرمون مطالب استاد گویا چیزی نبود که رنگ و بوی امتحانی داشته باشد. استاد ضمن بیان پیشنیه تدریس در دانشگاه های انگلیس ( کمبریج ) مطالبی هرچند اندک در مورد مسایل اجتماعی و تاریخی ایران بیان داشتند و فرمودند که نگران امتحان نباشند. از اونجا فهمیدم که استاد می خواهند درس زندگی به ما بدهند نه مطالبی که در ذهن انبار شده و اندکی بعد فراموش شوند. یادم هست بیشتر به خاطرات و زندگی واقعی تاکید داشتند ، مثلا اینکه که در این که در انگلیس مرسوم است که اگر هوا خوب بود حتما چتر با خودتون ببرید و اگر بارانی بود خود دانید. همیشه در رفتار استاد یک رفتار وجیه و سنگین نمودار بود و به همه با دیده احترام و تکریم برخورد می کردند و این رفتار سبب شده بود که استاد شعبانی در روابط عمومی بسیار موفق باشند . اما من استاد را بیشتر بعد از قبولی در فوق لیسانس شناختم موقعی که دانشجوی فوق لیسانس بودم و به دنبال کار می گشتم ، مطابق معمول به استادم عرض کردم فرمودند من فلان روز در دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات هستم بعدظهر فلان روز بیایید تا صحبت کنیم.

وقتی به دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات و گروه تاریخ آن ، که اون زمان در قلهک قرار داشت رفتم و وارد دفتر جناب آقای دکتر شعبانی شدم دیدم یک شخص بسیار وجیه ، وزین ، آراسته با چهره ای نورانی نزد جناب آقای دکتر شعبانی هستند دکتر شعبانی ضمن سلام و علیک با بنده رو به اون شخص کردند و فرموند جناب آقای دکتر آیا توی موسسه تاریخ معاصر کاری برای آقای پیشگیر دارید. دکتر هم فرمودند فلان روز بیان موسسه تا ببینیم چکار میشه کرد.

بعدا فهمیدم که این شخص کسی جز جناب آقای عبدالحسین نوایی نبود . خلاصه بعد از این موضوع بابی برای آشنایی با جناب آقای دکتر نوایی شد هرچند من اندکی به صورت کار دانشجویی در موسسه تاریخ معاصر کار نکردم ولی خاطرات زیادی برای من به همراه داشت که همچنان در ذهنم با وجود سالها که از آن زمان سپری شده است ، حک شده و باقی خواهد ماند.

یکبار دیگر برای کار خدمت جناب آقای شعبانی که در نشر تاریخ رسیدم که اینبار نیز این مرد بزرگ و استاد عزیز بعد از احوال پرسی گرم بنده را خدمت آقای دکتر کیانی معاون محترم سازمان اسناد و کتابخانه ملی معرفی کردند . ایشان پشت کارت که مربوط به خودشان بود توصیه کردند که تا جایی که ممکن است کاری کنند که مشغول بشوم و به این موضوع را به زبان و مثلی لری اعلام داشتند که موجب تبسم جناب آقای دکتر کیانی شد و دکتر کیانی نیز قول مساعد دادند و بنده را خدمت معاون اداری مالی سازمان جناب آقای احمدی معرفی کردند و تشکیل پرونده دادم هرچند که قسمت نشد در آن سازمان مشغول بشوم و تقدیر بر جای دیگری قرار گرفته بود. حتی جناب آقای دکتر شعبانی فرمودند اگر اونجا هم نشد بازم بیایید تا جای دیگه معرفی کنم .این مرد بزرگ و استاد موفق ، درس زندگی را به ما یا دادند نه اینکه مطالبی که در ذهن انبار کرده و سپس از یاد ببریم.


[ بازدید : 521 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

صدای استاد

چهارشنبه 17 شهريور 1395
10:37
بهرام پیشگیر


امسال مطابق هر سال به مناسبت عید نوروز و آغاز سال جدید پیام تبریک برای همه دوستانی که شماره اونها را داشتم فرستادم که برخی بلافاصله و برخی در فواصل بعد به صورت پیام پاسخ تبریک اینجانب را دادند . یک روز که به آریشگاه رفته بودم دیدم تلفن همراهم زنگ می خورد گوشی را که برداشتم دیدم صدای استاد عزیزم جناب آقای دکتر خلعتبری را شنیدیم که تلفن زده بودند و در پاسخ به پیام این حقیر به پیام اکتفا نکرده بودندو فرموند از اینکه صدای حقیر رو می شنوند خوشحالند بنده نیز بسیار خوشحال شدم این موضوع را به جناب آقای دکتر حاجی بابایی دوست عزیزم در دانشگاه اراک گفتم و از بزرگ منشی استاد گفتم فرمودند: که ایشان بزرگ زاده اند به این خاطر خودشون را نمی گیرند و مغرور نیستند.


[ بازدید : 332 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

استاد نگین یاوری

چهارشنبه 17 شهريور 1395
10:31
بهرام پیشگیر


استاد نگین یاوری یکی از موثرترین اساتیدی بود که من داشته ام در سال ۱۳۷۲ هنگامی که از دانشگاه اصفهان به تهران آمدم با استاد اشنا شدم و این یک افتخار برای اینجانب است. وی نه تنها یک استاد بلکه به عنوان یک خواهر خوب من متن های انگلیسی مربوط به مقالات بروز را برای من ترجمه کردند ، کاری که کمتر کسی به عنوان یک استاد انجام می دهد. اما این دولت اگر چه خوش درخشید ولی دولتی مستعجل بود و بعد ایشان راهی امریکا شدند انشالله هرجا که هستند موفق باشند.


[ بازدید : 225 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

در گذشت فردی از اصحاب فرهنگ و ادب

چهارشنبه 17 شهريور 1395
9:52
بهرام پیشگیر

متاسفانه چند روز پیش با خبر شدیم که جناب آقای دکتر صادق آیینه وند مردی از اصحاب تاریخ و فرهنگ این دیار به رحمت ایزدی شتافته است. این خبر غیر مترقبه بود زیرا استاد عمر چندانی نداشتند و در این اواخر یک سال و خورده ای کرسی استادی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را بر عهده داشتند ، استاد آیینه وند در همین مدت کم ریاست پژوهشگاه فرموده بودند که در مدتی که ایشان عهده دار این سمت هستند کسی نه اخراج و نه جابجا شود. خاطره ای که استاد دارم بر می گردد به سالها پیش یعنی سال 1375 که من دانشجو تاریخ بودم و یکی از استاد پژوهشگاه سرکار خانم آذرمیدخت مشایخی من را خدمت ایشان معرفی کردند که از ایشان به عنوان استاد راهنما بهره برگیریم روزی که ایشان در دانشگاه تربیت مدرس بودم خدمتشان رسیدم فردی با متانت را دیدم که با کمال ادب و احترام با من رفتار کردند هرچند که قسمت نشد که از رساله ام را با ایشان بگیرم و لی هنوز رفتار مودبانه ایشان و برخورد ایشان که یک دنیا آرامش را با خود به همراه داشت از یادم نمی رود. یادش بخیر و روحش جاودان باد.


[ بازدید : 204 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

نگاهی به گذشته

چهارشنبه 17 شهريور 1395
9:38
بهرام پیشگیر

من ( بهرام پیشگیر ) در یکی از روستاهای حاشیه کویر طبس متولد شدم پدرم به شغل کشاورزی و دامداری همزمان باهم مشغول بود کوههای حاشیه کویر و گیاهان و گلهای بهاری آن در آن روزها خاطرات شیرنی را به ذهنم متبادر می کرد هنوز کودکی بیش نبودم که پدرم به دلیل غم از دست دادن برادرم در یک حادثه در هنگام خدمت سربازی ترجیح داد که ترک وطن کرده و راهی دیار دیگری شود ، شاید بشود با این سفر یاد و خاطرات فرزندش را کمی فراموش کند. دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدارس روستای شهرآباد از توابع کاشمر سپری کردم و بعد برای اتمام دوره دبیرستان در شهر بردسکن از توابع کاشمر مشغول درس خواندن شدم . دوران دبیرستان یکی از بیاد مانده ترین دوران است مجبور شدم که خانه ای اجاره و با دوستان و همکلاسی ها درس خواندن را تجربه کنیم راهی بوستانها و تپه های اطراف بردسکن و درس خواندن در طبیعت را تجربه کردیم. در سال 1368 وارد دانشگاه شهید بهشتی تهران در رشته تاریخ شدم . دوران دانشگاه شهید بهشتی یکی از بهترین دوران زندگیم بود فضای دانشگاه اساتیدی که بیشتر دوست و برادر بودند از جمله جناب آقای دکتر خلعتبری ، دکتر شعبانی و ... و دوستان و همکلاسی ها که هیچ وقت از یاد و خاطرم نمی رود. یادش بخیر بعد از اتمام لیسانس بلافاصله در کارشناسی ارشد تاریخ با رتبه 6 قبول شدم. یادم نمی رود یک روز که جناب آقای دکتر مصدق وارد کلاس شد و گفت پیشگیر کیست گفتم من ، بلافاصله همکلاسی ها گفتند که فوق لیسانس قبول شده ، گفت عالی هست بعد از آن وقت با دکتر مصدق بیشتر آشنا شدم او فردی دلسوز و طرفدار ایده و عقاید جدید بود دوست داشت که تاریخ را با روش دیگر جستجو کرد باید با دید جدیدی نگریست باید چیزی غیر از آنچه استاد می گوید دید و نوشت. فوق لیسانسم علیرغم اینکه در همه دانشگاهها قبول شده بودم به پیروی از دوست عزیزم جناب آقای دکتر اسماعیل حسن زاده موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ( پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را انتخاب کردم ) در هنگام دانشجویی یک سالی در موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایرا ن به صورت ساعتی همکاری کردم این دوران همیشه در خاطرم بوده و هست و خواهد بود . بویژه استاد عزیزم جناب آقای دکتر عبدالحسین نوایی که بسیاری نکات از او آموختم یادش بخیر و روحش جاودانه باد.


[ بازدید : 194 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به سرزمین من است. || طراح قالب avazak.ir
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]